کتاب اسم تو مصطفاست

کتاب اسم تو مصطفاست ویژگی‌های برجسته اخلاقی و رفتاری شهید مصطفی صدرزاده را بیان می کند و الگویی برای جوانان این مرز و بوم است .
معرفی محصول

روایت داستان زندگی افراد به ظاهر کم نام و نشان مانند گشت و گذار در لابلای فرش های دست بافت قدیمی پستوی خانه مادربزرگ است. هر یک که به چشم می آید زیبایی خاصی را نمایان می کند که لحظه ای سکوت و حیرت را به همراه دارد. سکوتی شگفت انگیز. تجربه ای خاص و دلنشین.

کتاب حاضر روایتی است داستانی از زندگی پهلوان شهید مصفی صدرزاده، به روایت همسر ایشان خانم سمیه ابراهیم پور که توسط خانم راضیه تجار به رشته ی تحریر درآمده است.

مصطفی صدرزاده، شهید مدافع حرم، در تاریخ 1 آبان سال 1394 در حلب سوریه به فیض شهادت نائل آمد.

کتاب اسم تو مصطفاست ویژگی‌های برجسته اخلاقی و رفتاری شهید مصطفی صدرزاده را بیان می کند و الگویی برای جوانان این مرز و بوم است .

راوی در کتاب اسم تو مصطفاست ضمن معرفی مصطفی و خانواده او ، به بیان فعالیت‌های مصطفی در بسیج در دوران جوانی و دفاع از انقلاب و حضورش در جریان فتنه سال ۸۸ و مجروحیتی که در این خصوص برایش به وجود آمده پرداخته ، سپس نحوه آشنایی مصطفی با فتنه داعش در عراق و سوریه و تلاش مصطفی برای حضور جهت دفاع از حریم آل‌الله را بیان می‌کند .

از نکات قابل تامل در زندگی شهید مصطفی صدرزاده ، جدّیت در انجام کار‌های فرهنگی و تربیتی برای نوجوانان ، ارادت به شهدا بخصوص شهدای گمنام و همچنین اصرار در تهیه و استفاده از رزق حلال است . تا حدی که باعث می‌شود شهید علیرغم دانشجو بودن به کار گاوداری بپردازد .

از دیگر نکته‌های جالب در زندگی شهید مصطفی صدرزاده اصرارش برای حضور در صحنه نبرد با داعش و دفاع از حریم اسلام است . با توجه به این که مصطفی سربازی نرفته و اجازه خروج از کشور را نداشته ، دو مرحله با رفتن به عراق سعی می‎کند از آن طریق خود را به سوریه برساند که موفق نمی‌شود ، لذا تصمیم می‌گیرد به عنوان افغانی و همراه با تیپ فاطمیون عازم سوریه گردد که نهایتاً با سعی و تلاش پیگیر موفق می‌شود .

در سوریه به لحاظ نبوغ و شجاعتی که از خودش بروز می‌دهد مسئولیت تعدادی از رزمندگان افغانی را به عهده گرفته و موفق به آزادسازی مناطق مهم و استراتژیکی از خاک سوریه می‌گردد که ضمن مورد تقدیر و تمجید قرار گرفتن از طرف سردار قاسم سلیمانی ، تا سطح فرمانده تیپ فاطمیون رشد می‌کند .

شهید مصطفی صدرزاده سرانجام در روز تاسوعای سال ۱۳۹۴ در منطقه حلب سوریه به شهادت رسیده و پیکر پاکش در بهشت رضوان شهریار به خاک سپرده شد .

  • نقد و بررسی
  • مشخصات فنی
  • نظرات کاربران
  • بریده ای از کتاب: اینجا بر لبهٔ سنگ سرد نشسته‌ام و زیر چادر، تیک‌تیک می‌لرزم. آن گل آفتابی که در چشمان تو افتاده، یک ذره هم گرما به تن من نمی‌بخشد. انگار با موذی‌گری می‌خواهد دو خط ابروی تو را به هم نزدیک‌تر کند و دل مرا بیشتر بلرزاند. می‌دانی که همیشه در برابر اخمت پای دلم لرزیده. تا اینجا پای پیاده آمدم. از خانه‌مان تا بهشت رضوان شهریار ده دقیقه راه است، اما برای همین مسافت کوتاه هم رو به باد ایستادم و داد زدم: «آقامصطفی!» نه یک بار که سه بار. دیدم که از میان باد آمدی، با چشم‌هایی سرخ و مو‌هایی آشفته. با همان پیراهنی که جای‌جایش لکه‌های خون بود و شلوار سبز لجنی شش‌جیبه. آمدی و گفتی: «جانم سمیه!»
     
    گفتم: «مگه نه اینکه هروقت می‌خواستم جایی برم، همراهی‌م می‌کردی؟ حالا می‌خوام بیام سر مزارت، با من بیا!» شانه‌به‌شانه‌ام آمدی.
     
    به مامان که گفتم فاطمه و محمدعلی پیش شما باشند تا برم بهشت رضوان و برگردم، با نگرانی پرسید: «تنها؟!»
     
    چرا فکر می‌کنی تنها؟
     
    پس با کی؟
     
    آقامصطفی!
     
    پلک چپش پرید: «بسم الله الرحمن الرحیم.» چشم‌هایش پر از اشک شد. زیر لب دعایی خواند و به‌سمتم فوت کرد. لابد خیال کرد مُخَم تاب برداشته...

  • مشخصات کلی
    نویسنده
    راضیه تجار
    شابک
    978-600-330-087-3
    شناسه
    65431
    زبان کتاب
    فارسی
    راوی
    سمیه ابراهیم پور
    نام انتشارات

    روایت فتح
    جلد کتاب
    جلد نرم
    قطع
    رقعی
    تعداد صفحات
    272
    مشخصات ظاهری
    وزن تقریبی (گرم)
    116
  • نام:
    ایمیل:
    پیغام:
    کد مقابل را وارد کنید ...
محصولات مشابه
0
ثبت سفارش
تعداد
عنوان